زن ایرونی زن ایرونی رفتم مشهد مادرم کمک کرد یه خونه اجاره کردم بعدش هم کار پیدا کردم و میرفتم سر کار ظهر ها میومدم به بچم شیر میدادم و دوباره میرفتم حقوقم کم بود علی اصلا بهم زنگ نمیزد دو ماه گذشت بعدش اومد سرزده اومد حتی یه نگاه به پسرمون نکرد یه لبخند هم به من نزد همش میرفت حمام و میخوابید یک شب موند فرداش گفت من نمیتونم بمونم و قهر کرد و رفت تهران تا صبح بیدار بودم گفتم شاید بیاد اما نیومد فرداش مامانم با حاجی اومدن و قرار شد لوازم منو ببرن تو یه انباری بریزن و خودم هم برم خونه مادرم چون اجاره و خورد و خوراکمو مادرم میدادو علی که حتی یه زنگ هم نمیزد وقتی داشتیم میرفتیم خونه مادرم یک دفعه ماشین علی از جلومون رد شد 3 تا پسر دیگه تو ماشینش بودن یه شبه چقدر رفیق پیدا کرده بود ما هم رفتیم دنبالش تر تمیز بود مشخص بود بیرون نمونده بوده رفت سمت یه جایی از مشهد که بنا به گفته مشهدیا خونه مجردی و خونه های اکیپیو ......اونجا بود یکیشون رفت تو ساخمون اون یکی کشیک میداد اون یکی اومد همه پیاده شدن اون وقت من احمق نذاشتم بره تو بعد برم بزنگم 110 چیزی تا دیدم پیاده شد رفتم سمتش و براش کلی قاطی کردم که چرا؟ اینا کین؟ خلاصه رفتیم خونه مادرم من گفتم باید طلاقم بدی تو مرد نامردی هستی منو همیشه نگران میکنی و..... خواهرم هم جلو همه گفت چیه بهار خانوم زیر سرت بلند شده؟ مخم سوت کشید چقدر پست چون خودش.........ای بابا خلاصه دعوامون تموم شد و علی برگشت تهران برگشتن همانا و بی خبری....... دیدم نه زنگی میزنه نه چیزی مادرشم که جواب درست و حسابی نمیده اصلا من مهم نبودم بنابراین تصمیم گرفتم سر زده برم تهران ببینم چه خبره
ادامه دارد.... نظرات شما عزیزان:
|
||
|